داستان پند آموز درباره داشتنِ تفکر خارج از چارچوب: ازدواج با دختر تاجر در ازای ندادن بدهی
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۹۳۸۴۴
زیسان: صدها سال پیش، یک صاحب کسبوکار کوچک در یک شهر کوچک ایتالیایی، مبلغ هنگفتی به یک نفر بدهکار بود. فردِ طلبکار یک مرد بسیار مُسن و غیرجذاب بود که اتفاقاً دختر صاحب کسبوکار را دوست داشت.
او تصمیم گرفت به تاجر معاملهای را پیشنهاد کند که بدهیهای او را بهطور کامل از بین میبرد. با اینحال، مشکل این بود که این بدهی فقط در صورتی پاک میشد که او بتواند با دختر تاجر ازدواج کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیرمرد گفت که دو سنگریزه را در کیسهای میگذارد، یکی سفید و دیگری سیاه. سپس دختر باید دستش را در کیسه ببرد و یک سنگریزه را بردارد. اگر سیاه بود بدهی پاک میشد، اما پیرمرد با دختر ازدواج میکرد. اگر سفید بود، بدهی پاک میشد، اما دختر مجبور نبود با این پیرمرد ازدواج کند.
پیرمرد که در مسیری پر از سنگریزه در باغ تاجر ایستاده بود، خم شد و دو سنگریزه را برداشت. درحالیکه داشت آنها را برمیداشت، دختر متوجه شد که او دو سنگریزه سیاه را برداشت و هر دو را داخل کیسه گذاشته است. سپس از دختر خواست که دستش را داخل کیسه کند و یکی را انتخاب کند.
دختر به طور طبیعی سه انتخاب داشت تا بتواند کار کند:
از برداشتن سنگریزه از کیسه خودداری کند.
هر دو سنگریزه را از کیسه بیرون بیاورد و تقلب پیرمرد را آشکار کند.
یک سنگ ریزه را از کیسه بردارد، که به خوبی میداند سیاه است، تا خود را فدای آزادی پدرش کند.
اما او هیچکدام از این سه کار را نکرد. یک سنگ ریزه را از کیسه بیرون آورد و قبل از اینکه به آن نگاه کند «به طور تصادفی» آن را در میان سنگریزههای دیگر انداخت و رو به پیرمرد گفت:
«اوه، چقدر دستوپاچلفتیام من... مهم نیست، اگر دستتان را داخل کیشه کنید، میتوانید بفهمید کدام سنگریزه را انتخاب کردهام.»
سنگریزهای که در کیسه باقی مانده بود، آشکارا سیاه بود. از آنجایی که پیرمرد نمیخوست تقلبش افشا شود، مجبور شد طوری بازی کند که گویی سنگریزهای که دختر رها کرده سفید است و بدهی پدرش را پاک کند.
پند داستان: همیشه این امکان وجود دارد که بر یک موقعیت سخت غلبه کنید و تسلیم تنها گزینههایی که فکر میکنید باید از بین آنها انتخاب کنید نشوید. این تمرینی برای داشتنِ تفکر خارج از چارچوب است.
داستانهای کوتاه پندآموز دیگر را بخوانید:
داستان پندآموز طناب فیل: چه میشود که بعضیها هیچکاری برای بهتر شدن وضعشان نمیکنند؟
داستان پندآموز لاک پشتها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است
داستان پندآموز درباره ناامید نشدن از تلاش: کوسهای که دیگر هیچوقت برای طعمه تلاش نکرد!
این داستان روانشناسانه زندگیتان را متحول میکند: لیوان را در دستتان نگه دارید
tags # داستان پندآموزمنبع: زیسان
کلیدواژه: داستان پندآموز داستان پندآموز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت zisaan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «زیسان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۹۳۸۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شرط عجیب یک معلم برای ازدواج + فیلم
زهرا خانی صلوات معلم نیکوکاری است که نه تنها به دانشآموزان نیازمند خود در خانه تدریس میکند، بلکه از حقوقش نیز برای آنها لوازم التحریر میخرد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی باشگاه خبرنگاران جوان فیلم و صوت فیلم و صوت